شعرهاي عاشقانه
نوشته شده توسط : alireza


 

شعرهاي عاشقانه
 
 

  

تا ابد عاشقتم 

 

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی

تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم

و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،

دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند ،

دلم تو را میخواهد، دلم تو را میخواهد

به عشقت تکیه کرده ام سالها ، نترسیدم از جدایی و اشکها ،

عشق را آنگونه که هست دیدم و تو را آنگونه که بودی خواستم ،

تو را همین گونه که هستی میخواهم ،  

چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ،

همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی

از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،

گرچه میترسیدم از پایان راه اما همسفرت شدم تا اینجا که رسیده ایم در کنار ماه....

چقدر برای داشتنت سختی کشیدم ، چقدر با دلتنگی هایت سر کردم و اشک ریختم ،

چقدر لحظه شماری میکردم که تو مال من شوی ، حالا مال من هستی و من بی نیاز ،

برای داشتنت شب و روز کارم شده بود راز و نیاز ...

نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،

من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم

مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،

در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم

جنس نگاهت درخشان بود که قلبم عاشق چشمانت شد،

و اینگونه همه روزهایم فدای یک روز با تو بودن شد،

و حالا میخواهم تمام عمرم را فدای عشق بی پایانت کنم....

تو مثل و مانندی نداری ، تو فرشته ای و در قلبت جای تاریکی نداری

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی.... 


 

   

 

 سوز عشق 

فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ،

بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ....

دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ....

همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد...

انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ،

انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم...

این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم،

کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،

دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ....

دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ،

تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ،

تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام....

فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ،

هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،

اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم....

دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم،

تا کی باید برای این و آن بمیرم؟

در حسرت یک لحظه آرامشم ،

دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم...

تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ،

هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،

حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی....

گرچه از همان روز اول میخواستمت ،

گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ،

اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟

سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ،

دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ،

این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ،

هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده .... 

 

پنج زبان عشق :

1- کلام تأیید آمیز :

در این حالت است که شما نیاز شنیدن تعریف و  تمجید از زبان معشوقه تان دارید تا احساس کنید او نیز شما را دوست دارد. جملات ساده و بی آلایشی چون : "واقعا" این تو هستی که به این درجه نائل شده ای ؟"  یا ،  "چقدر در این لباس می درخشی و گویی که این لباس فقط برازنده تو است ؟"  و یا  "تو بهترین پدر برای فرزندانمان هستی"

2- اوقات گذراندن با یکدیگر :

اگر ارزش نهادن به اوقاتی که با یکدیگر هستید زبان عشق شماست ، به چگونگی گذران این لحظات دقت کنید . برای اینکه اوقات خوش را داشته باشید زمان بگذارید و در حین صحبتهای خود با او مطمئن باشید که صداهای مزاحمی مثل تلفن ، تلویزیون ، و ... حذف شود.

3- دریافت هدایا :

هدیه همیشه قابل لمس و به چشم می آید و زبانی برای اظهار عشق و وفاداری است . شاید زبان عشق شما دریافت هدایا و لمس کردن آنها است . حتی اگر خیلی بزرگ و گران نباشد. یک شاخه رز زیبا ، سوغاتی ، دعوت به یک رستوران و...

4- خدمت کردن به یکدیگر :

دقت کنید که چه خدمتی باعث لذت طرف مقابلتان می شود ، کارهایی مثل ، تمیز کردن پارکینگ ، به گردش بردن بچه ها در روز شنبه ، تمیز کردن آشپزخانه ، حمام ، بله باید بدانید که در برخی افراد حتی ، انجام این کارهای نه چندان سخت می تواند نشانه ی عشق باشد.

5- تماس فیزیکی

صمیمیت در حس معاشقه ( در آغوش کشیدن ، بوسیدن ، نوازش کردن و  ...)  میتواند تنها زبان عشق یک نفر در ازدواج باشد .
 
برای شناسایی بهتر زبان عشق خود این سوالات را در ذهن خود مرور کنید :
 
1- من چطور عشقم را به دیگران ابراز می کنم ؟ ( برای مثال : من عشقم را با جملاتی تسلی بخش به معشوقه خود ، به خصوص در زمان گرفتاری ، ابراز می کنم )
 
2- انتظارات خود من در عشق چیست ؟ ( برای مثال : اگر معشوقه ام از من تعریف و تمجید کند ، می فهمم که مرا دوست دارد  )
 
3- از چه چیزهایی واقعا" دلگیر می شوم ؟ ( برای مثال : از اینکه نفر مقابلتان افتخار و غرور شما را در کسب مقامی نادیده بگیرد دلگیر می شوید. )
 
اگر هر دو طرف زبان عشق خود را یافتید ، باید با هم در میان بگذارید و نیاز خود را مطرح کنید تا هر دو از لحظات زیبا و لذت بخش بهره ببرید .
 
انعطاف پذیر باشید . هر دو طرف باید تغییراتی هرچند کوچک را در رفتار و فکرشان بپذیرند ، چرا که ممکن است گامی بزرگ بسوی خوشبختی شما باشد.
 
با بررسی مباحث فوق ، شاید به راههای دست یابید تا عشق خود را پربار تر و عمیق تر احساس کنید

 

تو چون کبوتر به روی بام دلم نشستی / چو قطره‌ای آب به تشنگی لبم نشستی
نگاه خیسم در آن شب پر ستاره می‌دید / که چون ستاره بر آسمان شبم نشستی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در محفل دوستان به جز یاد تو نیست / آزاده نباشد آنکه آزاد تو نیست
شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار / آن کیست که با این همه فرهاد تو نیست ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
افسوس که عمر در بطالت بگذشت / با بار گنه بدون طاعت بگذشت
فردا که به صحنه مجازات روم / گویند که هنگام ندامت بگذشت
 
 

 

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی

با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی

همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل

ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ، 

ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست

ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت

میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت، 

به وسعت دنیای بی همتایت

هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم  

در دریای خاطره های به یادماندنی

همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم

همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم

حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت،  

که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند

چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را

گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است  

که مرا به آتش کشیده است

همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،

چقدر قلبت زیباست...

چه بی انتهاست قصر عشق تو و من ،چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ،در کنار تو

تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر

میخوانمت تا دلم آرام بماند 

 

بی تو، مهتاب‌ شبی ، باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانة جانم ، گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید :

              

 

تو را گم کرده ام

انگار نیستی،نه صدایی از تو است و نه نگاهی

پس بگو چرا نمیکنی از من یادی

من برایت شده ام لحظه ای،گهگاهی

فکر نمیکنم از دوری ام آرامی

در حسرت منی و پریشانی

تو را گم کرده ام و در جستجوی توام ،تا تو را دوباره به قلبم برسانم ،

قلبم نفس میخواهد،باید قلبم را تا لحظه ی پیدا کردنت بی نفس بکشانم.

آنقدر دلم برایت پرپر زد که بی بال شد،

آنقدر گشتم و گشتم اینجا و آنجا که اینک خودم را نیز گم کرده ام.

بشنو صدایم را ،این آخرین نوای کسی است که بی تو بی صداست

ببین حالم را،این آخرین نفسهای کسی است که بی تو بی هواست

تو را گم کرده ام و تنهایی را پیدا،ای غم تو دیگر به سراغم نیا

نیستی و خیالت با من است،از خیال تو یادت در قلب من است،

از یادت ،دلتنگی به جا مانده و انتظار،بیش از این مرا بیقرار نگذار.

تو را گم کرده ام و آغوش سردم در حسرت گرمای وجودت مانده،

قلب عاشقم این قصه نیمه تمام را تا آخرش خوانده،

این خاطره هاست که در خاطر پریشانم به جا مانده.

میخواهمت ای جواهر گمشده ام،

اگر بودی و میدیدی حالم را ،میفهمی که چرا دیوانه شده ام.

فاصله ی من و تو ، دورتر از آسمان و دریا است ،

من میبارم و تو فکرت پیش ساحل است

هنوز هم باور نداری که قلبم عاشق است.

تو را گم کرده ام و پیدایت میکنم، 

اگر تو را دیدم به اندازه تمام عمرم نگاهت میکنم 

 

 

وفای بی وفایی ات  

 

امروز اگر نیایی دیر میشود، سایه من از ردپای آشنای تو بر روی دلم دور میشود

وهمچنان دورتر میشود تا به آغاز فراموشی یکدیگربرسیم

و این یک آه حسرت است و این آخرین فرصت است

و اینجاست که حتی اگر در آینه بنگریم ، تصویر رخ خودمان را هم نخواهیم دید

و ما جزو آرزوهای محال میشویم و حسرت امیدهای ما را خاکستر میکند

منی که شب نشینم چگونه با خورشید باشم ؟

من حتی با ستاره ها نیز همنشین نبوده ام!

حالا تو در انتظار طلوع رویاهای خودت نشسته ای و من در انتظار اینم که

رویاهای دیروز، با دلم همراه شوند!

وقتی خیسی سرزمین چشمانم همیشگیست آمدن باران دگر آن شور را ندارد

این مرام بی مرامی ات، این وفای بی وفایی ات ، این محبت نامهربانی هایت

در حق دلم مرا مثل آتش رو به خاموشی کرده است

خیلی وقت است در دریای بی انتهای غمهایت غرق شده ام

اما تو ای شناگر ماهر مرا در حال غرق شدن هم ندیدی

چه برسد به شنیدن فریادم در زیر آب

 

 


  

 

یکی بود تو قصمون وفا نکرد

رفت و پشت سرشم نگاه نکرد

یکی بود زندگیشو هوس سوزوند

آبروش رفت و دیگه اینجا نموند

یکی بود یکی نبود و یه پری

یه بغل عاشقیای سر سری

کی بود اون که طاقت گریه نداشت

عاشق هوس شد و تنهام گذاشت؟؟؟


1346562961
X.Vision PCDVB-3100


:: موضوعات مرتبط: شعر هاي عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: تا ابد عاشقتم , شعرهاي عاشقانه , دل نوشته ها , عشق , دوستی , مهربونی , زیبای منی , اوج احساس عشق , عشق من , سوز عشق , چقدر قلبت زیباست , شبی مهتاب‌ , تو را گم کرده ام , وفای بی وفایی ات , عاشق , ,
:: بازدید از این مطلب : 955
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 28 بهمن 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: